این وب واسه اوناییه که اهله دلن پس از همین حالا ورود بیدلان ممنوع
اطلاعات کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



لینک دوستان
نویسندگان
نظر سنجی

به نظرت مشکلات این وب چیه؟؟

چت باکس

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)
تبادل لینک هوشمند

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان ورود بیدلان ممنوع و آدرس coolgirl.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






دیگر موارد

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 8
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 9
بازدید ماه : 90
بازدید کل : 72374
تعداد مطالب : 65
تعداد نظرات : 245
تعداد آنلاین : 1



آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 65
:: کل نظرات : 245

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 5

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 8
:: باردید دیروز : 0
:: بازدید هفته : 9
:: بازدید ماه : 90
:: بازدید سال : 3829
:: بازدید کلی : 72374
آرزو ها

یــادم بــاشـــد ، امشب بعضی از آرزوهایمــ را دَم ِ در بگذارم
تــا رفتگـــر ببــــرد ! بیچــاره او ...
ما بقــی را هم نقــدا" بــا خود بــه گور می بـــرم
ما بقــی همــان " آرزوی بــا تــو بودن " است
نتــرس جانکم !
حتــی آرزوی ِ داشتنت را هم بــه کســی نمی دهم ...

 

.

.

 

.و این نــهایت شعــر است :
دوسـتت دارمــ ــ ــ
.
.
.
عبارتی کـه هیــچ شاعــری
تــوی گیومــه

محــدودش نمی کـــند…

تعداد بازدید از این مطلب: 521
|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5

نویسنده : فاطیماcoolgir
تاریخ : پنج شنبه 24 فروردين 1391
نظرات
صدای پای تو

صداي پاي تو كه مي روي


و صداي پاي مرگ كه مي آيد


ديگر چيزي را نمي شنوم

 

.

.

.

یه احساسی به تو دارم                  یه حــسه تازه و مبهم

یه جوری توی دنـــــیامی                 که تنها با تو خوشحالم

یه احســاسی بـــــه تو دارم         شبیه عشق و بی خوابی

تو چشمات طرحه خورشیده         تو این شبــــهای مردابــی

               ***            

خودم بودم که می خواستم              همه دنیای من باشی

ببین غرقه توام اما                    هنوز می ترسی تنها شی

یه احساسی به تو دارم                یه جوری از تو سر شارم

یه کم این حسو باور کن               که بی وقفه دوست دارم

یه احساسی به تو دارم               شبیه عشق و دل بستن

تو ام مثله منی اما                             یکم عاشق تری از من

 

 

 

ادامه مطلب

 

تعداد بازدید از این مطلب: 551
|
امتیاز مطلب : 236
|
تعداد امتیازدهندگان : 52
|
مجموع امتیاز : 52

نویسنده : فاطیماcoolgir
تاریخ : دو شنبه 8 اسفند 1390
نظرات
یه تست جالب

سلام به همگی

 

من باز اومدم در ادامه مطلب...

 

یه تست خیلی جالب واسه من خیلی با حال در اومد شمام امتحانش کنید

تعداد بازدید از این مطلب: 466
|
امتیاز مطلب : 240
|
تعداد امتیازدهندگان : 50
|
مجموع امتیاز : 50

نویسنده : فاطیماcoolgir
تاریخ : دو شنبه 8 اسفند 1390
نظرات
مطمئن باش برو

مطمئن باش برو

ضربه ات کاری بود

دل من سخت شکست

وچه زشت

به منو سادگی ام خندیدی

به منو عشقی پاک که پر از یاد تو بود

وخیالم میگفت تا ابد مال تو بود

تو برو

برو تا راحت تر

تکه های دل خود را آرام سر هم بند زنم...........

تعداد بازدید از این مطلب: 587
|
امتیاز مطلب : 255
|
تعداد امتیازدهندگان : 55
|
مجموع امتیاز : 55

نویسنده : فاطیماcoolgir
تاریخ : یک شنبه 7 اسفند 1390
نظرات
نمیدانم

سلام به همگی..........

حال شما؟؟؟؟؟؟؟؟؟

چه خبر؟؟؟؟؟؟؟؟امیدوارم از این وب تا اینجای کار خوشتون اودمده باشه ......

واقعا از نظرای خوبتون و لطفتون به این وب یک دنیا ممنون.......

تو نظر سنجی دیدم که یه تعدادی گفته بودن لازم به یه مقدار تغییرات داره......

به روی چشم شما دستور بفرمایید ما به دیده منت پذیراییم

بازم از همه دوستای گل که منو همیشه تو ساخت بهتر و بهتر این وب حمایت میکنن

ممنونم ، دست گلتون درد نکنه

 

.

.


 

نمیدانم چرا خستگی مرا پایانی نیست !

 

چرا انتظارم را فرجی نیست !

 

چرا سکوتم را شنونده ای نیست !

 

چرا نگاهم را بیننده ای نیست !

 

چرا شکستگی ام را جبّاری نیست !

 

خسته شده ام ازاین همه خستگی !

 

ازاین همه درخود سوختن !

 

ازاین همه درد درخود فروخوردن !

 

ازاین همه فریاد زدن با سکوت وخاموشی !

 

ازاین همه خو گرفتن باخود !

 

خستگی ام خستگی بیزاری نیست ، خستگی شکوه نیست، خستگی ناله و فغان نیست،

 

خستگی ام نشانه ی از پا درآمدگی نیست،این خستگی مرا به فنا می کشاند اگر همدمی نیابم،

 

اگر آشنایی درد آشنا، آشنایم نشود ومرا با خود نیامیزد !!!

 

اما کجاست آنکه بتواند آشنای این "شمعِ" پرسوز وگداز گردد؟ 

 

کجاست آنکه تواند گرمایِ جانسوز مرا تحمل کند؟ به گمانم خیالِ پیداکردنِ

 

چنین رفیقِ راهی، هوسی باطل و خیالی خام باشد !!

 

به قول شاعر:«  توقع از رفیق و مونس و همدم قدیمی شد »

 

بنازم ! مرحبا ! آفرین براین کلام زیبایت ای شاعر !

 

باید دهانت را بوسه باران کرد براین شعرت !

 

معلوم است خوب مردم این زمانه را شناخته ای !

 

بی وفائی یشان بارها تارو پودِ قلبِ عاشقت را از هم گسسته است، خوب شناخته ای، آفرین !

 

من هم باتو موافقم،. دراین زمانه یِ پرهیاهویِ تو خالی،

 

هرکس به فکرِ خود است وعشق خود، نه !

 

حتی نه عشقِ خود، که عشقِ خود راهم از سرِ غرور،

 

بافریب لگدمال می کنند، تابازهم به خود رسیده باشند... .

 

 

تعداد بازدید از این مطلب: 491
|
امتیاز مطلب : 222
|
تعداد امتیازدهندگان : 47
|
مجموع امتیاز : 47

نویسنده : فاطیماcoolgir
تاریخ : یک شنبه 7 اسفند 1390
نظرات
مطلب ارسالی ازعقیل

 q.jpg

تعداد بازدید از این مطلب: 615
برچسب‌ها: عقیل ,
|
امتیاز مطلب : 162
|
تعداد امتیازدهندگان : 37
|
مجموع امتیاز : 37

نویسنده :
تاریخ : 6 اسفند 1390
نظرات
اینم از زندگی ما

 

 

سلام به همگی امید وارم حاله همه بهتر از همیشه باشه

میریم به سراغ آپ خوشگله امروز

راستی از همه اونایی که تو نظر سنجی شرکت کردن ممنونم

اگه دوس دارید تغییری تو وب ایجاد بشه حتما حتما حتما حتما بهم خبر بدید که بی نهایت خوشحال میشم

 

دوستون دارم

.

.

.حالمان بد نیست غم کم می خوریم
کم که نه! هر روز کم کم میخوریم
آب می خواهم،‌سرابم می دهند
عشق می ورزم عذابم می دهند
خود نمی دانم کجا رفتم به خواب
از چه بیدارم نکردی آفتاب؟
خنجری بر قلب بیمارم زدند
بی گناه بودم و دارم زدند
دشنه ای نامرد بر پشتم نشست
از غم نامردمی پشتم شکست
سنگ را بستند و سگ آزاد شد
یک شبه بیداد آمد،‌داد شد
عشق آخر تیشه زد بر ریشه ام
تیشه زد بر ریشه ی اندیشه ام
عشق اگر اینست مرتد می شوم
خوب اگر اینست من بد می شوم
بس کن ای دل نابسامانی بس است
کافرم دیگر مسلمانی بس است
در میان خلق سردرگم شدم
عاقبت آلوده مردم شدم
بعد از این با بی کسی خومی کنم
هرچه در دل داشتم رو می کنم
نیستم از مردم خنجر بدست
بت پرستم بت پرستم بت پرست
بت پرستم،‌ بت پرستی کار ماست
چشم مستی تحفه ی بازار ماست
درد می بارد چو لب تر می کنم
طالعم شوم است باور می کنم
من که با دریا تلاطم کرده ام
راه دریا را چرا گم کرده ام؟
قفل غم بر درب سلولم مزن!
من خودم خوش باورم گولم مزن!
من نمی گویم که با من یار باش
من نمی گویم مرا غم خوار باش
من نمی گویم؛ دگر گفتن بس است
گفتن اما هیچ نشنفتن بس است
روزگارت باد شیرین ! شاد باش
دست کم یک شب تو هم فرهاد باش
آه ! در شهر شما یاری نبود
قصه هایم را خریداری نبود!!!
وای! رسم شهرتان بیداد بود
شهرتان از خون ما آباد بود
از درو دیوارتان خون می چکد
خون من، فرهاد،‌ مجنون می چکد
خسته ام از قصه های شومتان
خسته از همدردی مسمومتان
اینهمه خنجر، دل کس خون نشد
این همه لیلی،‌کسی مجنون نشد
آسمان خالی شد از فریادتان
بیستون در حسرت فرهادتان
کوه کندن گر نباشد پیشه ام
بویی از فرهاد دارد تیشه ام
عشق از من دورو پایم لنگ بود
قیمتش بسیار و دستم تنگ بود
گرنرفتم هر دو پایم خسته بود
تیشه گر افتاد دستم بسته بود
هیچ کس دست مرا وا کرد؟ نه!
فکر دست تنگ ما را کرد؟ نه!
هیچ کس از حال ما پرسید؟ نه!
هیچ کس اندوه ما را دید؟ نه!
هیچ کس اشکی برای ما نریخت
هر که با ما بود از ما می گریخت
چند روزی هست حالم دیدنیست
حال من از این و آن پرسیدنیست
گاه بر روی زمین زل می زنم
گاه بر حافظ تفأل می زنم
حافظ دیوانه فالم را گرفت
یک غزل آمد که حالم را گرفت:
« ما زیاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه می پنداشتیم»

تعداد بازدید از این مطلب: 589
|
امتیاز مطلب : 193
|
تعداد امتیازدهندگان : 42
|
مجموع امتیاز : 42

نویسنده : فاطیماcoolgir
تاریخ : پنج شنبه 4 اسفند 1390
نظرات
عشــــــــــــــــــــق

سلام به همگی

امیدوارم منو به خاطر تاخیر چند روزه م ببخشید...

میریم به سراغ آپ امروز از همتونم بخاطر همه کامنتای خوشگلتون ممنونم

.

.

.نظر یادتون نره

.

.

نمیدونم از کجا شروع کنم قصه تلخ سادگیمو

      ** 

     نمیدونم چرا قسمت میکنم روزهای خوب زندگیمو

     **

چرا تو اول قصه همه دوسم دارن وسط قصه میشه سر به سر من میزارن

      *** 

           تا میخواد قصه تمومشه همه تنهام میزارن

   **

میتونم مثل همه دورنگ باشم دل نبازم

  **

میتونم مثل همه یک عشق بادی بسازم تا با یک نیش زبون بترک و خراب بشه

  **

تا بیان جمش کنن حباب دل سراب بشه

**

میتونم بازی کنم با عشق و احساس کسی

**

میتونم درست کنم ترس دل و دلواپسی

**

میتونم دروغ بگم تا خودم شیرین کنم

**

میتونم پشت دلا قایم بشم کمین کنم

**

ولی با این همه حرفا باز منم مثل اونام

**

یک دروغ گو میشم همیشه ورد زبونا

**

یک نفر پیدا بشه به من بگه چکار کنم

**

با چه تیری اونی که دوسش دارم شکار کنم

**

من باید از چی بفهمم چه کسی دوسم داره؟

**

توی دنیا اصلا عشق واقعی وجود داره؟!!!

.

.

 

تعداد بازدید از این مطلب: 641
|
امتیاز مطلب : 182
|
تعداد امتیازدهندگان : 40
|
مجموع امتیاز : 40

نویسنده : فاطیماcoolgir
تاریخ : دو شنبه 1 اسفند 1390
نظرات
برای تو که رفتی

 

خدایا ببخش اگر همیشه روی بوم زندگی با رنگهای سیاه و خاکستری نقاشی کشیده ام.اگر در آفتابی ترین روزهای

عمرم خورشید را نادیده گرفتم و روی تمام خاطرات قشنگم خط قرمز کشیدم.اگر با دیدن ستاره باران آسمان عاشق

نشدم و سبد سبد ستاره نچیدم.اگر لابه لای صفحه های زمستانی تقویم زندگی ام گم شدم و به بهار نرسیدم .اگر در گذر

از پیچ و خم های زندگی همیشه به بن بست رسیده ام و فراموش کرده ام راه آسمان همیشه باز است.

 

باور کن!ای دیرآشنای ناشناسم!


در قلب شب گر -غیر شب-چیز دگر هست...

 

در قلب من-جز قلب من-چیز دگر نیست...

 

 اهله دلای عزیز این وب ادامه رو حتما بخونید و برام نظر بذارید

خیلی دوستون دارم ...



 

تعداد بازدید از این مطلب: 578
|
امتیاز مطلب : 219
|
تعداد امتیازدهندگان : 47
|
مجموع امتیاز : 47

نویسنده : فاطیماcoolgir
تاریخ : جمعه 28 بهمن 1390
نظرات
طوفان طعنه

سلام به همگی

دل آسمون گرفته

دل منم باهاش

پس آپ امروز و با حاله آسمونی دله من بخونید

نظر یادتون نره

طوفان طعنه،خنده ما را ز لب نشست

کوهیم و در میانه دریا نشسته ایم

چون سینه جای گوهر یکتای راستیست

زین رو به موج حادثه تنها نشسته ایم

بگذار که به طعنه بگویند مردمان

در گوش هم حکایت عشق مدام ما

هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق

ثبت است در جریده ی عالم دوام ما

(فروغ فرخزاد)

و مرگ سهم تمام حیات حوا بود

اسیر دست رسوم عجیب خواهد رفت

به شوق باغ پر از یاس های شهر قدیم

از این بهار دروغین نجیب خواهم رفت

اگر چه گریه بر این شهر جرم زندان داشت

میان همهمه ها من غریب خواهم رفت

زمان کوچ شد،افسوس دست من خالیست

غریب آمده بودم غریب خواهم رفت

.

ـــ نامم را پدرم انتخاب کرد، نام خانوادگی ام را یکی از اجدادم!دیگر بس است....

راهم را خودم انتخاب میکنم... ــــ(دکتر شریعتی)

.

تعداد بازدید از این مطلب: 717
|
امتیاز مطلب : 181
|
تعداد امتیازدهندگان : 37
|
مجموع امتیاز : 37

نویسنده : فاطیماcoolgir
تاریخ : پنج شنبه 27 بهمن 1390
نظرات
درباره ما
منو اصلی
پیوندهای روزانه
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید