این وب واسه اوناییه که اهله دلن پس از همین حالا ورود بیدلان ممنوع
اطلاعات کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



لینک دوستان
نویسندگان
نظر سنجی

به نظرت مشکلات این وب چیه؟؟

چت باکس

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)
تبادل لینک هوشمند

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان ورود بیدلان ممنوع و آدرس coolgirl.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






دیگر موارد

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 125
بازدید دیروز : 13
بازدید هفته : 259
بازدید ماه : 259
بازدید کل : 69920
تعداد مطالب : 65
تعداد نظرات : 245
تعداد آنلاین : 1



آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 65
:: کل نظرات : 245

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 5

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 125
:: باردید دیروز : 13
:: بازدید هفته : 259
:: بازدید ماه : 259
:: بازدید سال : 1375
:: بازدید کلی : 69920
دلاویز ترین

 

به نام خدایی که همین نزدیکی است...

سلاااااااااااااااام به همه گلای روی زمین

حال شما چطوره؟؟؟چه خبرا مرسی که بازم قدم رو چشم ما گذاشتید و

اومدید تو وبلاگ خودتون،تو نظر سنجی شرکت کردید....ممنون از همتون

گفته بودید دیر آپ میکنم،معذرت دیگه تکرار نمیشه آخه سر مام خیلی

شلوغه ولی همیشه حق با شما بوده و هست خب دیگه منتظرتون

نمیذارم ولی خدا وکیلی نظر یادتون نره....

.

.

.

(دلاویز ترین)


از دلاویز ترین روز جهان

خاطره ای با من هست

به شما ارزانی

سحری بود و هنوز

گوهر ماه به گیسوی شب آویخته بود

گل یاس،

عشق در جان هوا ریخته بود

من به دیدار سحر میرفتم

نفسم با نفس یاس در آویخته بود

می گشودم پر و می رفتم و می گفتم: های

بسرای ای دل شیدا بسرای

این دلاویز ترین روز جهان را بنگر

تو دلاویز ترین شعر جهان را بسرای

همه در های رهایی بسته ست

تا گشایی به نسیم سخنی،پنجره ای را بسرای!

بسرای...

من به دنبال دلاویز ترین شعر جهان میرفتم!

در افق پشت سرا پرده نور

باغ های گل سرخ

شاخ گسترده به مهر

غنچه آورده به ناز

دم به دم از نفس باد سحر

غنچه ها میشد باز

غنچه ها میشد باز

باغ های گل سرخ

باغ های گل سرخ

یک گل سرخ درشت از دل دریا برخاست!

چون گل افشانی لبخند تو

در لحظه شیرین شکفتن!

خورشید!

چه فروغی به جهان میبخشید

چه شکوهی..!

همه عالم به تمشا بر خاست

من به دنبال دلاویز ترین شهر جهان میگشتم!

دو کبوتر در اوج

بال در بال گذر میکردند

دو صنوبر در باغ

سر فرا گوش هم آورده به نجوا غزلی می خواندند

مرغ دریایی،با جفت خود،از ساحل دور

رو نهادند به دروازه نو

چمن خاطره من نیز ز جان مایه عشق

در سرا پرده دل

غنچه ای می پرورد

-هدیه ای می آورد-

برگ هیش کم کم باز شدند

برگ ها باز شدند

-((... یافتم،یافتم!آن نکته که میخواستمش!

با شکوفایی خورشید و

گل افشانی لبخند تو آراستمش!

تار و پودش را از خوبی و مهر

خوش تر از تافته یاس و سخر بافته ام:

((دوستت دارم )) را

من دلاویز ترین شعر جهان یافته ام!

این گل سرخ من است

دامنی پر کن از از این گل که دهی هدیه به خلق

که بری خانه دشمن!

که فشانی بر دوست!

راز خوشبختی هر کس به پراکندن اوست

در دل مردم عالم، به خدا

نور خواهد پاشید

روح خواهد بخشید

تو هم ای خوب من این نکته به تکرار بگو

این دلاویز ترین شعر جهان را همه وقت

نه به یک بار و به ده بار،که صد بار بگو

((دوستم داری؟)) را از من بپرس!

((دوستت دارم)) را با من بسیار بگو!

(فریدون مشیری))

.

.

.

.نظر نظر نظر نظر یادت نره...

 

 

 

 

 

نظر نظر نظر نظر یادتون نره

تا یه آپ دیگه که مهمون دلای پاکتون باشم شدافیییییییییظ

 

 

تعداد بازدید از این مطلب: 600
|
امتیاز مطلب : 57
|
تعداد امتیازدهندگان : 14
|
مجموع امتیاز : 14

نویسنده : فاطیماcoolgir
تاریخ : جمعه 30 دی 1390
نظرات
به افتخار اصغر فرهادی

سلااااااااااااااااااااااااام به همه دوست جونام...خوبید خوشید،چه

خبرا؟؟؟امید وارم هر روز خدا لبخند رو لباتون باشه...

 

وایییییییییییییییییییییییییییییی دیدین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

من که دیگه داشتم از خوشحالی بال در میووردم  ساعت 12 نصفه شب پاشودم جیغ زدم....

انقدر خوشحال بودم که نمی دونستم باید چیکار کنم

فکرشو بکنید کارگردان محبوب کشورمون اصغر فرهادی تونست برای

اولین بار golden globe  مال خودش کنه من که به شخصه برای این مرد

بزرگ کشورمون آرزوی موفقیت میکنم و دوست دارم هر جا که هست

همیشه واسه کشورش افتخار آفرینی کنه...

اگه به پروفایلمم مراجعه کنید اونجا هم نوشتم که از همه فیلمای ایرانی

فقط فیلمای ایشونو قبول دارم البته ما فیلم ایرانی خوب کم نداریم ولی

نمی دونم چرا ولی فیلماشون یه حس خاصی داره که هیچ کس تا به

حال نتونسته ازش حرف بزنه،من بازم میگم براشون آرزوی بهترینا رو دارم

حالا به افتخار آق فرهادی گلمون هر جا که هستی بزن کف قشنگرو....

خانما آقایون چرا بیکار نشستید دل و بزنید به دریا 1 2 3 ...برو

 

خیله خب حضار بسه که دیگه بیشتر از این صاحبان  خرد از دستمون

شاکی میشن

بریم به سراغ آپ امروز که کلی واسه تسکینه دله مهربونتون چیزای

خوشگل گذاشتم...(برو تو ادامه همه رو گذاشتم)

 

تعداد بازدید از این مطلب: 648
|
امتیاز مطلب : 63
|
تعداد امتیازدهندگان : 15
|
مجموع امتیاز : 15

نویسنده : فاطیماcoolgir
تاریخ : چهار شنبه 26 دی 1390
نظرات
من اومدم
به نام آروم جونم

سلام سلام،همگی سلام،ای زندگی سلاااااااااااااااااام ای زندگی سلاااااااااااااام....

امروز یعنی چهار دهم دیماه نود می خوام این جا یعنی وبلاگ خودتونو برای اولین بار تاسیس کنم

من تو این وبلاگ از همه چیزو همه جا مینویسم میخوام بیاین ببینیدو لذت ببرید،من دختر اسفندم فوق العاده احساسی،ولی نمی دونم چرا هر وقت حرف احساس میاد وسط همه یاده غمو غصه هاشون میفتن،من اومدم بگم که تو این دنیایی که همه بدن آدمای خوبم زیاد پیدا میشه،اومدم بگم اگه بخوایم زیبا نگاه کنیم همه چی واسمون قشنگ میشه،اومدم مهربونی رو به هم دیگه یاد بدیم اگه غم داریم با هم دیگه بریزیم وسط نه اینکه رو همدیگه خالی کنیم،آقاجون شعار نمیدم فش نده وایسا و تماشا کن البته اگه خودتونم بخواین...راستی اینم بگم من بعضی موقع ها شعرای یه شاعر بلند آوازه ای که تا حالا هیشکی نمیشناسدش رو براتون بزارم اسم این دوست گلمونم زیز اشعار و متناشون مینویسم میدوارم هم از من و هم از این وبلاگ خوشتون بیاد

اولین مطلبو واسه عاشقا میذارم


باز ديشب دل ديوانه من

داشت با من سر جنگي كه مپرس

گفتم : اي دل ، به خدا ميدهمت

گوشمالي قشنگي كه مپرس

اهل ده گر كه بفهمند بد است

مي خورد نام به ننگي كه مپرس

شهد عشق من و تو خواهد شد

بعد از آن زهد و شرنگي كه مپرس ...

دل من حرف به خرجش نرود

شده ديوانه منگي كه مپرس

مي كشد آه به قسمي كه مگو

مي كند گريه به رنگي كه مپرس



خب بچه ها فعلا تا همین جا بسه،اولاشه دیگه تحمل کنید تا برم براتون از همه جا مطلب گیر بیارم،فعلا گلا دوستون دارم،قربون همتون...

راستی با این که خیلی از امتحانا گذشته ولی ایام غمباره امتحاناتو به همه عاشقان تسلیت میگم (آره جونه...)


تعداد بازدید از این مطلب: 603
|
امتیاز مطلب : 60
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13

نویسنده : فاطیماcoolgir
تاریخ : یک شنبه 25 دی 1390
نظرات
از دست ندین
تکه ای نان و شعر بر میدارم،بوی خوش تنهایی تازه می دهد

.

.

.

سلام مرا پذیرا باش ای مهربانم،من که فرسنگ ها از تو دورم،و تو را هیچ گاه نخواهم دید و یاد تو همیشه همراه من است،اما این تنها یاد توست که در روح من سبز است،سلام مرا پذیرا باش که میدانم تو ای عزیز ترینم هیچگاه وجود مرا احساس نخواهی کرد،مرا ببخش،مرا ببخش که بی آنکه بدانی تو را دوست می دارم،مرا ببخش که بی اختیار به تو عشق میورزم،بدان ای بهترینم،که در تمام لحظه هایم این نگاه معصومانه توست که مرا به زیستن وا میدارد وجنجالی به حیاتم می بخشد...

من تو را سنبل مهر خطاب میکنم زیرا که این تویی،تویی که بهار مهر تو در وجود من جوانه زده است،واین تویی که لطافتی به زندگی سرد و بی روحم بخشیده ای من تو را تلنگری می نامم که مرا از خود بی هوش و به تو هشبار کرد.

من تو را اسطوره ای متصور شده ام که هیچ کاستی در آن جای ندارد،می دانم که تنها روح بی نیاز اوست که کامل است و بی نقص اما من تو را بعد از او دوست می دارم،من تو را برای تمامی لحضه هایی که در راهند و مرا به تو می رسانند دوست می دارم...

من تو را برای همه ی دوست داشتن ها دوست می دارم،دوستت دارم ای نهایت اشتیاق در لحظه هایی که پوچند و ای شوق بهار در این دل خزان زده،دوستت دارم ای تنها بهانه ام برای زیستن...


اینم اون چیزی که بهتون قول داده بودم این اثر از یکی از رفقا  که خیلی کباده ی شعر و ادب میکشه س که دوست دارم از این به بعد بیشتر باهاشون آشنا بشین اسم این ناشناسه ما هم  که من این جا اسم مستعار شو میذارم (( آغازو پروازه )) از این به بعد اگه از این مطالب و متن های عاشقانه  ایشون خوشتون اومد می خوام واسم نظر بزارین که ببینم دوست دارین اینها ادامه داشته باشه یا نه،نظر یادتون نرهههههههههههههه.........

 از دست ندید...

وقتی سرم برای خطر درد میکند


حتی غزل مرا ز خودش طرد میکند

من نیز آتش دلم ای مهربان من

دم سردی تو گاه مرا سرد میکند

حوا ی من بخند که لبخند با دلم

کاری که سیب با پدرم کرد میکند

گفتی که مرد باش رها کن مرا برو!

این کار را نه مرد که نامرد میکند

باور کن ای ستاره ی من رفتنت مرا

در کوچه های خاطره شبگرد میکند

تنها نه تیشه با سر فرهاد آشناست

من هم سرم برای خطر درد میکند

اثری از :حسین حاج هاشمی

.

سایبان نگاهت در دمادم بارش ابر ها

مخمور و شکننده و پر تاب

وقتی بر گونه های لعابینت قطرات اشک می غلطد

چه زیباست دیدن مژگان نمناکت

(سیمین شیر دل)




تعداد بازدید از این مطلب: 634
|
امتیاز مطلب : 57
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13

نویسنده : فاطیماcoolgir
تاریخ : یک شنبه 25 دی 1390
نظرات
من آموخته ام
خدا وندا!

من آموختم با تو بودن چقدر آسان است

من آموختم در کنار تو بودن یعنی همه چیز

من آموختم با یاد تو بودن یعنی اندیشیدن در عمق

من آموختم تو را صدا کردن یعنی آرامش خاطر

خدایا!کمکم کن تا بیاموزم این زندگی را که تو به من هدیه کردی،شاداب تر وسالمتر بسازم

و خدایا...

من آموخته ام که در هر لحظه به درگاه تو نیایش کنم و شکر گزار دریای بی کران رحمت تو باشم...

.

.

.(نظر یادتون نره)

شاخه با ریشه خود حس غریبی دارد

باغ امسال چه پاییز عجیبی دارد

غنچه شوقی به شکوفا شدنش نیست

دگر با خبر گشتی که دنیا چه فریبی دارد

خاک کم آب شده مثل کویر تشنه

شاید از جای دگر مزرعه شیبی دارد

سیب هر سال در این فصل شکوفا میشد

باغبان کرده فراموش که سیبی دارد

نظر،نظر،نظر یادتون نره







تعداد بازدید از این مطلب: 619
|
امتیاز مطلب : 57
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13

نویسنده : فاطیماcoolgir
تاریخ : یک شنبه 25 دی 1390
نظرات
نیایش
سلام به دوستای گلمُ ببخشید میدونم دیر آپ کردم منو ببخشید که کلی این روزا سرم شلوغه

امروز اومدم یه چیز جالب براتون بزارم(از دست ندید)

شاید قبلا شنیده باشید ولی من خیلی دوسش دارم آدم یه حالی  میشه...

اگه تکراریه شما به مهربونی دلای پاکتون ببخشید...

گفتم: خدای من دقایقی بود در زندگانیم که هوس میکردم سر سنگینم را که پر از دغدغه دیروز بود و هراس فردا بر شانه های صبورت بگذارمُ آرام برایت بگویم و بگریمُ در آن لحظات شانه های تو کجابود؟؟

گفت:ای عزیز تر از هر چه هست"تو نه تنها در آن لحظات دلتنگی که در تمام لحظات بودنت به من تکیه کرده بودی من آنی خود را از تو دریغ نکردم که تو اینگونه هستی"من همچون عاشقی که به معشوق خویش مینگرد با شوق تمام لحظات بودنت را به نظاره نشسته بودم. 

گفتم:پس چرا راضی شدی من برای آن همه دلتنگی اینگونه زار بگریم؟؟

گفت:ای عزیز تر از هر چه هست...اشک هایت به من رسید و من یکی یکی بر زنگار های روحت ریختم تا باز هم از جنس نور باشی و از حوالی آسمان"چرا که تنها اینگونه میشود تا همیشه شاد بود..

گفتم:آخر آن چه سنگ بزرگی بود که بر سر راهم گذاشتی؟؟؟

گفت:بار ها صدایت کردم آرام گفتم از این راه نرو که به جایی نمیرسیُ تو هرگز گوش نکردی و آن سنگ بزرگ فریاد بلند من بود"که ای عزیز تر از هر چه هست"از این راه نرو که به نا کجا هم نخواهی رسید...

گفتم:پس چرا آن همه درد در دلم انباشتی؟؟؟؟؟

گفت:روزیت دادم تا صدایم کنی چیزی نگفتی...

پناهت دادم تا صدایم کنی چیزی نگفتی....

می خواستم برایم بگویی آخر تو بنده ام بودی"چاره ای نبود جز نزول درد که تو تنها اینگونه بود که صدایم کردی...

گفتم:پس چرا همان بار اول که صدایت کردم درد را از دلم نراندی؟؟

گفت:اول بار که گفتی خدا انچنان به شوق آمدم که حیفم آمد بار دیگر خدای تو را نشنوم"تو باز گفتی خدا و من مشتاق تر برای شنیدن خدایی دیگر"من میدانستم که تو بعد از علاج درد بر خدا گفتم اصرار نمیکنی وگرنه همان بار اول شفایت میدادم

گفتم:مهربان ترین خدا دوست دارمت

گفت:"ای عزیز تر از هر چه هست" من دوست تر دارمت

 

 امید وارم خوشتون اومده باشه....(نظر یادتون نره)

 

* بر روی ما نگاه خدا خنده میزند

*هر چند که ره به ساحله لطفش نبرده ایم

*زیرا چو زاهدان سیه کار خرقه پوش

*پنهان ز دیدگان خدا می نخورده ایم

*مهر پیشانی ز داغ گناهی سیه شود

*بهتر ز داغ مهر نماز از سره ریا

*نامه خدا نبردن از آن به که زیر لب

*بهر فریب خاق بگویی خدا خدا

(دکتر شریعتی)

 

تعداد بازدید از این مطلب: 562
|
امتیاز مطلب : 53
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12

نویسنده : فاطیماcoolgir
تاریخ : یک شنبه 25 دی 1390
نظرات
غروب سرد
سلام به همگی،حال شما؟؟؟؟؟؟؟زندگی بر وفقه مراده؟؟؟ اگه هست خوب خدا رو شکر....

غروب سرد

یاد دارم در غروبی سرد سرد

میگذشت از کوچه ما دوره گرد

داد میزد دست دوم،جنس عالی می خرم

گر نداری کوزه خالی می خرم

اشک در چشمان بابا حلقه بست

عاقبت آهی کشید بغضش شکست

اول ماه است و نان در سفره نیست

ای خدا شکرت ولی این زندگیست؟

بوی نان تازه هوشش برده بود

اتفاقا مادرم هم روزه بود

خواهرم بی روسری بیرون دوید

گفت آقا سفره خالی می خرید؟....

.

.

.(نظر یادتون نره)

با حال بود نه؟؟؟

*******

قصه شیرینی است

کودک چشم من از قصه تو می خوابد

قصه ی نغز تو از قصه تهی است

باز هم قصه بگو

تا به آرامش دل

 سر به دامان تو بگذارم و در خواب روم...

********

(دختر و ماه)

امشب تو خواهی آمدو رنج دیرینه مرا پایان خواهی داد،امشب تو سکوت این خانه را خواهی شکست،بر غربتی که دیریست بر من ریشه دوانده است تیشه خواهی زد،بر روح و جان خزان زده ام سبزینه بهاران را هدیه خواهی آورد..

امشب تو خواهی آمد،این را گوی نقره فام آسمان به وضوح گواه میدهد،آری تو خواهی امد این را می دانم،تو را بر اسب سپید رویا میبینم...

با رهاوردی از سرزمین خستگی می آیی،با تمام خستگی راه چه با شکوه و عزیز می آیی..

آه میدانم این شوق وصال مرا خواهد کشت،پس از روز ها و ماه ها و حتی سالها صبوری....نمیدانم چرا هر چه به وصال تو نزدیک میشوم حس میکنم این کالبد است که از جان تهی میشود و این دستان است که به انجماد یخ مانند میشوند،هنوز تا لحظه ی موعود فرصتی باقیست...

نمیدانم برای این شکوه چه باید کرد،گویی باید با ستارگان شب را چراغانی کرد تا عشق من و تو را آدمیان ببینند،باید به زیر قدم هایت نسترن کاشت،تا به زیر قدمت سبز شوند،باید شب را از عطر بنفشه ها سست کرد،هنوز تو در راهی وحضورت را ماه به روشنی گواه میدهد...

صدای قدم هایت را میشنوم،آری تو می آیی من تو را در گوی اسمان می بینم دیگر شوق دیدار تو نبضم را به شمارش در آورده است

آه خدای من این اوست...

چقدر برایم عزیز است

در این میان تو با شاخه گلی رز که در دستانت بود و از فرط فراغ و خستگی به زمین مینگریست،دستانت را برایم تکان میدادی،آه چقدر لحظه وصال شیرین است ....

هنوز هم تو را با تمامی وجود دوست دارم،ای محبوب خیالی من بیش از این مرغک خیال من نمیتوانست تو را وصف کند گرچه تو به از ماه آسمان هایی..

این بود قصه دختری که شب ها گیسوی ماه را ستاره بافی میکرد...

((آغار و پرواز))

نظر نظر نظر نظر نظر نظر.........

دستم شکست تا اینا رو نوشتم خواهشا نظر یادتون نره اگه زیاد از مطالب خانم آغاز و پرواز زیاد خوشتون نمیاد لطفا به من خبر بدید تا مغز این خانم و من آبدیت کنم،(جدی نگیرید)...


تعداد بازدید از این مطلب: 627
|
امتیاز مطلب : 56
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12

نویسنده : فاطیماcoolgir
تاریخ : یک شنبه 25 دی 1390
نظرات
باز باران
بازم سلاااااااااااااااااام

دوستای خوبم از نظرای بی نظیر و پیشنهادهای  سازندتون(که مشاهده میکنید)ممنونمُ نمی دونم چجوری ازتون تشکر کنم اومدم تا یه شعر خواستنی که دوستام خیلی خواستن تو وبلاگ بزارم و بنویسم....

*راستی منتظره یه خبر جدید به زودی توی این وبلاگ باشید 

باز باران...

باز باران با ترانه می خورد بر بام خانه

خانه ام کو؟

خانه ات کو؟

آن دل دیوانه ات کو؟

روز های کودکی کو؟

فصل خوب سادگی کو؟

یادم آید روز باران گردش یک روز دیرین؟

پس چه شد دیگر کجا رفت؟خاطرات خوب و رنگین

در پس آن کوی بن بست در دل تو آرزو هست؟

کودک خوشحال دیروز غرق در غمهای امروز...

یاد باران رفته از یاد

آرزو ها رفته بر باد

باز باران با ترانه می خورد بر بام خانه

بی ترانه بی بهانه شایدم گم کرده خانه....

.

.

.

بازم نظرنظر نظر نظر

یادتون نره

منتظر خبرم باشید دارم روش برنامه میریزم به زودی بهتون خبر میدم

دوستون دارم هوارتا...

فعلا...

 

تعداد بازدید از این مطلب: 731
|
امتیاز مطلب : 56
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13

نویسنده : فاطیماcoolgir
تاریخ : یک شنبه 25 دی 1390
نظرات
سر نوشت

سلام به همگی...

((پس کجا رفتی؟))
دست و پا بسته کجا بردی مرا ای دوره گرد

من غریب افتاده ام اینجا بدون هم نبرد

باد کولی بقچه اش را روی دوش من گذاشت

این چنین آوارگی را قسمت این بنده کرد

آسمان بر من نمی تابد،زمین یخ بسته است

اندکی هیزم،کمی اتش هوا سرد است ،سرد

وای اگر تقدیر من روزی دهانش وا شود

حرفی از چیزی نمی گوید بجز نفرین و درد

من کجا هستم،کجای زندگی افتاده ام

پس کجا رفتی بیا ای سرنوشت دوره گرد

مریم افضلی
((مثل کابوس))

دو شبی هست که در خواب تو را میبینم

مثل خرگوش ایسر هوس شاهینم

آسمان تنگ گرفته است گلویم را،باز

این چنین بغض فرو میدهم و غمگینم

یک نفر نیست که از غم برهاند دل را

بکشد دست نوازش،بدهد تسکینم

فکر تو در همه جا سخت مرا می خواند

مثل کابوس نشسته است سر بالینم

دوشبی هست که در خواب تو را میبینم

دست بردار نکن تلخ شب شیرینم

مریم افضلی

((هی ! نخندید))

خانه ای دارم که بامش از همه بالاتر است

روشنای خانه ام از ماه هم زیبا تر است

شب که می اید خدا حتما به من سر میزند

آخر او مثل خودم از هر کسی تنها تر است

میوه و شربت برایش میبرم با دست گل

هی ! نخندید آخر او از مادرم پیدا تر است

مینشینم رو به رویش عقده را وا میکنم

تازه فهمیدم که طور اینجاو دل موسی تر است

خانه ای دارم قدم های شما بر چشم من

هر شب آنجا از ضیافت هایتان غوغا تر است

مریم افضلی
.
.
.

نظر نظر نظر یادتون نره....




تعداد بازدید از این مطلب: 613
|
امتیاز مطلب : 55
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12

نویسنده : فاطیماcoolgir
تاریخ : یک شنبه 25 دی 1390
نظرات

سلام به همگی گلااااااااااا...چه خبراااااااا؟؟؟

اینو نگا من که دلم کباب شد...

می خواستم یه چیزی بگم یادم رفت

راستی تو نظراتون بهم بگین از مطالب آغاز و پرواز خوشتون میاد یا نه

یادتون نره

من دیگه باید برم امروز کلی کار دارم ....

می خوام بدونید که بیشتر از هر چیزی دوستون دارم و به نظراتون احترام میزارم

بازم ممنون فاطی فرار میکنه....

 

 

 

تعداد بازدید از این مطلب: 663
|
امتیاز مطلب : 57
|
تعداد امتیازدهندگان : 14
|
مجموع امتیاز : 14

نویسنده : فاطیماcoolgir
تاریخ : یک شنبه 25 دی 1390
نظرات

درباره ما
منو اصلی
پیوندهای روزانه
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید