نیایش
این وب واسه اوناییه که اهله دلن پس از همین حالا ورود بیدلان ممنوع
اطلاعات کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



لینک دوستان
نویسندگان
نظر سنجی

به نظرت مشکلات این وب چیه؟؟

چت باکس

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)
تبادل لینک هوشمند

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان ورود بیدلان ممنوع و آدرس coolgirl.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






دیگر موارد

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 111
بازدید دیروز : 13
بازدید هفته : 245
بازدید ماه : 245
بازدید کل : 69906
تعداد مطالب : 65
تعداد نظرات : 245
تعداد آنلاین : 1



آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 65
:: کل نظرات : 245

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 5

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 111
:: باردید دیروز : 13
:: بازدید هفته : 245
:: بازدید ماه : 245
:: بازدید سال : 1361
:: بازدید کلی : 69906
نیایش
سلام به دوستای گلمُ ببخشید میدونم دیر آپ کردم منو ببخشید که کلی این روزا سرم شلوغه

امروز اومدم یه چیز جالب براتون بزارم(از دست ندید)

شاید قبلا شنیده باشید ولی من خیلی دوسش دارم آدم یه حالی  میشه...

اگه تکراریه شما به مهربونی دلای پاکتون ببخشید...

گفتم: خدای من دقایقی بود در زندگانیم که هوس میکردم سر سنگینم را که پر از دغدغه دیروز بود و هراس فردا بر شانه های صبورت بگذارمُ آرام برایت بگویم و بگریمُ در آن لحظات شانه های تو کجابود؟؟

گفت:ای عزیز تر از هر چه هست"تو نه تنها در آن لحظات دلتنگی که در تمام لحظات بودنت به من تکیه کرده بودی من آنی خود را از تو دریغ نکردم که تو اینگونه هستی"من همچون عاشقی که به معشوق خویش مینگرد با شوق تمام لحظات بودنت را به نظاره نشسته بودم. 

گفتم:پس چرا راضی شدی من برای آن همه دلتنگی اینگونه زار بگریم؟؟

گفت:ای عزیز تر از هر چه هست...اشک هایت به من رسید و من یکی یکی بر زنگار های روحت ریختم تا باز هم از جنس نور باشی و از حوالی آسمان"چرا که تنها اینگونه میشود تا همیشه شاد بود..

گفتم:آخر آن چه سنگ بزرگی بود که بر سر راهم گذاشتی؟؟؟

گفت:بار ها صدایت کردم آرام گفتم از این راه نرو که به جایی نمیرسیُ تو هرگز گوش نکردی و آن سنگ بزرگ فریاد بلند من بود"که ای عزیز تر از هر چه هست"از این راه نرو که به نا کجا هم نخواهی رسید...

گفتم:پس چرا آن همه درد در دلم انباشتی؟؟؟؟؟

گفت:روزیت دادم تا صدایم کنی چیزی نگفتی...

پناهت دادم تا صدایم کنی چیزی نگفتی....

می خواستم برایم بگویی آخر تو بنده ام بودی"چاره ای نبود جز نزول درد که تو تنها اینگونه بود که صدایم کردی...

گفتم:پس چرا همان بار اول که صدایت کردم درد را از دلم نراندی؟؟

گفت:اول بار که گفتی خدا انچنان به شوق آمدم که حیفم آمد بار دیگر خدای تو را نشنوم"تو باز گفتی خدا و من مشتاق تر برای شنیدن خدایی دیگر"من میدانستم که تو بعد از علاج درد بر خدا گفتم اصرار نمیکنی وگرنه همان بار اول شفایت میدادم

گفتم:مهربان ترین خدا دوست دارمت

گفت:"ای عزیز تر از هر چه هست" من دوست تر دارمت

 

 امید وارم خوشتون اومده باشه....(نظر یادتون نره)

 

* بر روی ما نگاه خدا خنده میزند

*هر چند که ره به ساحله لطفش نبرده ایم

*زیرا چو زاهدان سیه کار خرقه پوش

*پنهان ز دیدگان خدا می نخورده ایم

*مهر پیشانی ز داغ گناهی سیه شود

*بهتر ز داغ مهر نماز از سره ریا

*نامه خدا نبردن از آن به که زیر لب

*بهر فریب خاق بگویی خدا خدا

(دکتر شریعتی)

 



تعداد بازدید از این مطلب: 562
|
امتیاز مطلب : 53
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12

نویسنده : فاطیماcoolgir
تاریخ : یک شنبه 25 دی 1390
نظرات
مطالب مرتبط با این پست

می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








درباره ما
منو اصلی
پیوندهای روزانه
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید