اگر فرصت داشتم

دوباره کودکم را بزرگ کنم

به جای آنکه عشق به قدرت را به او بیاموزم

قدرت عشق را به او می آموختم . . .

کوچه ها را بلد شدم

خیابان ها را

مغازه ها را

رنگ های چراغ راهنمایی را

و دیگر در راه هیچ مدرسه ای گم نمی شوم

اما....

هنور گاهی میان آدم ها گم میشوم

آدم ها را خوب بلد نیستم ...

.

.

.

" زندگی"

یک لحظه زندگی تو از دست میرود

وقتی کسی هستی تو هست میرود

شاید اندکی بنشیند کنار تو

اما کسی که بار سفر بست میرود

آن کس که دل بریده تو پا هم ببری اش

چ.ن طفلی از کنار تو با دست میرود

رفتن همیشه راه رسیدن نبوده است

گاهی مسیر جاده به بن بست میرود

"برای تو "

عجب هرزه ایست " تنهایی " با همه بوده است .....

با تمام وجود گناه کردم و در تکرار آن اصرار ...

اما نه نعمتش را از من گرفت...نه گناهم را فاش کرد

اگر اطاعتش کنم چه میکند.......

دکتر شریعتی

رفتی......؟

به سلامت!

من خدا نیستم بگویم اگر صد بار توبه شکستی بازگرد...

هر کس رفت به حرمت «چه با خود میبرد حق بازگشت ندارد

خط زدن بر من پایان من نیست.

آغاز بی لیاقتی توست!

چقدر خوبه وقتی با عشقت قهر میکنی ؛ و بر خلاف میلت میگی دیگه دوست ندارم !

نمیخوامت .... این جمله رو بشنوی :

" غلط کردی چه بخوای چه نخوای مال منی " ... !!!

من میبافم ......

او نیز میبافد ....

من برای او کلاه تا سرش را گرم کنم

او برای من دروغ تا دلم را گرم کند........

.

.

.

قدش به عشق نمیرسید

غرورم را زیر پایش گذاشتم تا برسد

اما باز هم نرسید

آن بالاها غاشق شد،عاشق کسی که قلبش را ربود

چه قصه تلخی

عاشق کسی باشی که دلش با تو نیست...

خدایا!

پروردگارم!

جای سوره ی عشق در قرآن تو خالی است....

که اینگونه آغاز شود:

و قسم به روزی که دلت را میشکنند و جز خدایت

مرهمی نیست!!

ترو بخدا برا من مواظب خودت باش

گریه نکن آروم بگیر بفکر زندگیت باش

غصم میشه اگه بفهمم داری غصه میخوری

شکایت از کسی نکن با اینکه خیلی دلخوری

دلت نگیره مهربون عاشقتم اینو بدون

دلم گرفته میدونی از هم جدا کردنمون

دل نگرونتم همش اگه خطا کردم ببخش

بازم منو بخاطر تموم خوبیات ببخش

منو ببخش....

اصلا فراموشم کنو فکر کن منو نداشتی

اینجوری خیلی بهتره فکر کن منو ننخواستی

برو بگو تنهایی رو خیلی زیاد دوسش داری

اگه تو تنها بمونی باکسی کاری نداری...

دلت نگیره مهربون عاشقتم اینو بدون

دلم گرفته میدونی ......

.

.

.نظر نظر نظر یادتون نره

دوستون دارم

آه اي مردي كه لبهاي مرا

از شرار بوسه ها سوزانده اي

هيچ در عمق دو چشم خامشم

راز اين ديوانگي را خوانده اي

هيچ مي داني كه من در قلب خويش

نقشي از عشق تو پنهان داشتم

هيچ مي داني كز اي عشق نهان

آتشي سوزنده بر جان داشتم

گفته اند آن زن زني ديوانه است

كز لبانش بوسه آسان مي دهد

آري اما بوسه از لبهاي تو

بر لبان مرده ام جان ميدهد

هرگزم در سر نباشد فكر نام

اين منم كاينسان ترا جويم بكام

خلوتي مي خواهم و آغوش تو

خلوتي مي خواهم و لبهاي جام

فرصتي تا بر تو دور از چشم غير

ساغري از باده ي هستي دهم

بستري مي خواهم از گلهاي سرخ

تا در آن يك شب ترا مستي دهم

آه اي مردي كه لبهاي مرا

از شراربوسه ها سوزانده اي

اين كتابي بي سرانجامست و تو

صفحه كوتاهي از آن خوانده اي